
نقد فیلم حوض نقاشی؛ تراژدی یک ایده بکر و اجرایی فاجعهبار
سینمای ایران همیشه داستانهایی برای گفتن داشته، اما گاهی یک ایدهی درخشان در مسیر اجرا چنان دچار انحراف میشود که نتیجهی نهائی، چیزی جز حسرت و اندوه برای آن چه میتوانست باشد، باقی نمیگذارد. «حوض نقاشی» جدیدترین اثر مازیار میری دقیقاً در همین نقطه قرار میگیرد؛ فیلمی با پتانسیل پرداختن به یکی از کمتر دیدهشدهی لایههای جامعه، که در نهایت به مجموعهای از کجسلیقگیها، شلختگیهای روایی و وعدههای پوچ تبدیل میشود.
بررسی و نقد فیلم حوض نقاشی بیش از آنکه به تحلیل یک اثر سینمایی بپردازد، شرح یک فرصت سوزی بزرگ است. با مجله نوبل همراه باشید.
اولین نگاه به عوامل سازنده، امیدها را بالا میبرد. مازیار میری، کارگردان «سعادتآباد»، حامد محمدی، نویسندهی خوشفکر «طلا و مس» و منوچهر محمدی، تهیهکنندهی باتجربهی آثاری چون «مارمولک». در کنار این trio، حضور شهاب حسینی و نگار جواهریان در نقشهای اصلی، وعدهی یک درام قدرتمند را میداد. داستان دربارهی زوجی کمتوان ذهنی، رضا (شهاب حسینی) و مریم (نگار جواهریان) است که در یک مرکز توانبخشی با هم آشنا شده و زندگی مشترکی را آغاز کردهاند. آنها در یک کارخانهی داروسازی مشغول به کارند و با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنند. اما هستهی اصلی ماجرا، رابطهی آنها با پسرشان، سهیل (سپهراد فرزامی) است. پسری که برخلاف پدر و مادرش از نظر ذهنی سالم است و از تعلق به این خانواده شرمسار است.
شروع فیلم، اولین نشانه از ضعف ساختاری است. در یک پلان شلخته و عجولانه، رضا و مریم در نگاهی عاشق یکدیگر میشوند و فیلم بیهیچ مقدمهای به سکانسی از سرخوشی خانوادگی میپرد. آنها شعر میخوانند، میرقصند و دست میزنند تا این پیام را به مخاطب القا کنند که ما با وجود تمام مشکلات، خوشحالیم. این مقایسهی سادهانگارانه با خانوادهی ناظم (فرشته صدرعرفایی) که از طبقهی متوسط و به ظاهر بیغمی هستند، کلید اصلی فیلمنامه است. یک گروه فقیر و کمتوان اما شاد، در برابر گروهی مرفه و تحصیلکرده اما از هم گسیخته. این دیالکتیک ابتدایی و توهینآمیز، گویی از دل داستانهای کهن بیرون آمده و میخواهد به مخاطب امروز درس زندگی بدهد.
نقطهی عطف داستان، زمانی فرا میرسد که سهیل از رفتار مادرش که به خاطر ترس از ماشین، مانع سوار شدن او به اسباببازی شهربازی میشود، عصبانی شده و فریاد میزند: «ولم کن هردوتون دیوونهاین… ». این جمله، واکنش شدید پدر را در پی دارد و سیلی که رضا به پسرش میزند، سهیل را از خانه فراری میدهد. او به خانهی ناظم میرود و تصمیم میگیرد آنجا بماند. اینجاست که روایت فیلم دچار یک گسست عمیق میشود. به جای تمرکز بر بحران هویت و تعلق پسر و تلاش والدین برای بازگرداندن او، فیلم مسیر اصلی را رها کرده و به پرداختن به مجموعهای از خردهپیرنگهای اقتصادی و اجتماعی میپردازد. اخراج کارگران کارخانه، بیکاری شوهر ناظم و مشکلات خانوادهی او، همگی موضوعاتی هستند که وارد فیلم میشوند، اما هیچکدام به درستی پرداخت نمیشوند و بینتیجه رها میشوند.
نقد فیلم حوض نقاشی بدون اشاره به پایان آن ناقص است. پایانبندی فیلم، اوج ضعف و عجول بودن ساختار است. همه چیز ناگهان و بیدلیل حل و فصل میشود. سهیل یکباره به خانه بازمیگردد. ناظم با شوهرش آشتی میکند. رضا که برای تبدیل شدن به پیک موتوری در تلاش بود، ناگهان موتورش روشن میشود و فیلم در یک نمای نمادین و شاعرانهی دروغین، با هل دادن سهیل پدر و مادر روی موتور به پایان میرسد. این پایانبندی، نه تنها هیچ انگیزهی منطقی برای وقوع ندارد، بلکه توهینی به هوش مخاطب است که تمام آن بحرانها را دیده و حالا باید یک شبه همه چیز را فراموش کند.
شخصیتپردازی در فیلم در حد ماقبل تیپ باقی مانده است. برای درک عمق فاجعه، کافی است شخصیت رضا را با فارست گامپ تام هنکس مقایسه کنید. در حالی که گامپ به یک فردیت کامل و ملموس تبدیل میشود، رضا و مریم هیچگاه فراتر از چند مترسک احساساتی نمیروند که قرار است ترحم ما را برانگیزند. آنها فردیت ندارند، فقط ادا درمیآورند. این در حالی است که ایدهی داستان، جای پرداختی عمیقتر و انسانیتر داشت.
در این میان، بازیهای نسبتاً خوب شهاب حسینی و نگار جواهریان، طراحی صحنه و لباس آتوسا قلمفرسایی و چهرهپردازی مهرداد میرکیانی، تنها نقاط روشن فیلم هستند که نشان میدهد عوامل فنی حداقل تلاش خود را برای ساختن یک بستر قابل قبول کردهاند. اما تدوین محمدرضا مویینی و موسیقی سعید انصاری نیز در حد فاجعه عمل میکنند. موسیقی هیچگونه همخوانی با فضای فیلم ندارد و تدوین با کاتهای بد و بیموقع، تنها سردردی عظیم برای مخاطب به ارمغان میآورد.
«حوض نقاشی» فیلمی است که از جای جای آن بوی تعفن میآید. بوی یک ایدهی مرده که اسیر تسویهحسابهای شخصی و بیبرنامگی شده است. این فیلم میخواهد با سوزاندن دل مخاطب و فراخواندن احساسات ترحم و دلسوزی، خود را یک اثر تأثیرگذار نشان دهد، اما در واقع چیزی جز یک تهوع برای بیننده باقی نمیگذارد. این بررسی فیلم حوض نقاشی نشان میدهد که ما با یک اثر نقدپذیر روبرو نیستیم؛ این فیلم ماقبل نقد است. تراژدی اصلی «حوض نقاشی» نه داستان تلخ خانوادهاش، که هلاکت یک ایدهی خوب در دستان یک تیم ناامیدکننده است. تیمی که ما را از خودشان به کلی ناامید کرد.
مطالب مرتبط:






