فیلمهنر و سینما

نقد فیلم علفزار ؛ درام دادگاهی برای اذهان

نقد فیلم علفزار یک درام دادگاهی است که الهام گرفته از داستانی واقعی است و به تلاش سخت و دردناک انسان ها برای زندگی طبیعی در جامعه امروزی می پردازد. با بررسی مجله نوبل همراه باشید.

علفزار اولین ساخته بلند کاظم دانش است که بخشی از موج جدید تولیدات رئالیستی «اجتماعی» سینمای ایران است. آثاری با محوریت مظاهر گاه صادقانه و گاهی جعلی، اما نسبتاً آشکار و صریح گوشه‌های تاریک یا پنهان جامعه. با تصاویر و کلماتی که پیش از این در تولیدات سینمایی دارای مجوز اصلی، یا رسانه های رسمی نمایش داده نمی شد. دانش به این ترتیب واقعه واقعی و تکان دهنده تجاوز گروهی در شهر خمینی اصفهان در سال 1390 را به عنوان یکی از منابع الهام رمان اصلی خود انتخاب کرده و به بحث برانگیز بودن موضوع محوری خود برای رمان اصلی خود توجه ویژه ای داشته است. شکل گیری تجربه پرتنش و التهابی کار او.

شکاف بزرگی بین واقعیت جامعه ایران وجود دارد. و آنچه در رسانه‌های رسمی بازتاب می‌یابد، تفاوت بزرگی بین شیوه رهبری ایرانیان در جنبه‌های مختلف زندگی شخصی و اجتماعی خود و محدودیت‌هایی است که دولت در قالب قانون برای آنها در نظر گرفته است. این را نه تنها شهروندان ساکن در شهرهای کوچک و بزرگ در سراسر جغرافیای کشور در تمام این سال ها به طور ضمنی و در زندگی روزمره خود شاهد بوده اند، بلکه اکنون و پس از ظهور غیرقابل انکار جنبش سیاسی-اجتماعی، رویارویی ایرانیان به وقوع پیوسته است. میل انسان به زندگی طبیعی، با چارچوب های دست و پا گیر تحمیلی، به فریادی کر کننده با پژواک جهانی تبدیل شده است.

داستان اصلی فیلم علفزار
داستان اصلی فیلم علفزار

سینماگران ایرانی این عیب بزرگ فرهنگی-اجتماعی را به خوبی می دانند. سینما که اکنون قادر به ثبت تصاویر رهگذران در خیابان ها نیست، در این سال ها سعی کرده راهی برای برقراری رابطه بین خود و واقعیت بیابد. تا بدنه مشاهدات عینی را از میدان مین روایت مساعد رسمی و ممیزی های ارتجاعی توهین آمیز عبور دهد و چیزی – گاه جسد – را به امنیت پذیرایی مخاطب برساند. البته مجاورت آن همیشه جاده هموار و امن دلالی مستقیم و غیرمستقیم برای کارفرمایان قدرتمند و صاحبان منابع کلان بوده و اتفاقاً طرفداران زیادی نیز داشته است! اما در نهایت، درد امروز، درد تلاش برای روایت آنچه واقعاً اتفاق افتاده، یا بسته‌بندی تکه‌های آن در جعبه‌هایی که در قفسه‌های فروشگاه سودآور فرهنگ رسمی جای می‌گیرد، درد آشنایی است.

تقریباً مثل هر اثر «رسمی» دیگری، فیلمسازی رسمی در ایران این سال ها با تظاهر آمیخته شده است! یا میل داوطلبانه به آن (که نان و کره صاحبانش است!) یا پذیرش مقداری از آن به عنوان هزینه فعالیت مشروع و تبدیل کل فرآیند خلاقانه به یک مبارزه فرهنگی. آموزش نحوه تماس با یک تولید کننده قانونی و قدرتمند؛ دردسرهای برخورد با مراجع ذیصلاح (!) را تا حدی از دوش فیلمساز بردارند یا زیرکی و رندی در مذاکره مستقیم با مسئول و حسابرس. همه اینها برای قاچاق زوزه های حقیقت در داستان، شخصیت و درام. درون اسب تروا یک فیلمنامه است! در نتیجه برای قضاوت در مورد نتیجه کار فیلمساز ایرانی (اگر کارش ارزش بحث و بررسی دارد) باید بسنجیم که او چند بار در این مبارزه پیروز شده و چند بار عقب نشینی کرده است! خبر خوب این است که کاظم دانشی در اکثر مبارزات مهم خود پیروز شده است!

The Meadow یک درام کلاسیک دادگاه است. با قهرمانی قابل اعتماد، همدل و عدالت خواه؛ که نه هراسی از بستر ملتهب و آشفته اجتماعی دارد و نه از تهدید نمایندگان نظام فاسد برای افشای حقیقت و احقاق حقوق قربانیان مظلوم می ترسد. او برای پافشاری بر اصول خود باید در چند جبهه بجنگد و در این مبارزه از منافع شخصی خود دست بردارد. فیلمساز آنقدر به اصول فیلمنامه نویسی تسلط دارد که بداند بهتر است قبل از شروع توسعه طرح اصلی، زمینه شخصی تری برای قهرمان داستان ایجاد کند. افتتاحیه فیلم جدای از شگفت انگیز بودن رویداد محوری آن – که یکی از ویژگی های جریان غالب فیلم های موسوم به «اجتماعی» این روزهای سینمای ایران است – در درجه اول این کارکرد را در متن دارد: برای نمایش مبارزه قهرمان با سیستم، او را در موقعیت ضعیفی قرار می دهد. حال حادثه تلخ اولیه نه تنها غافلگیری بی ارزشی است، بلکه به عنوان مانعی برای تحقق نیاز شخصیت (انتقال به تهران)، به اهرم فشاری بر مبارزه او در راه رسیدن به خواسته اش (اجرای عدالت) تبدیل می شود.)

نقد فیلم علفزار فراستی
نقد فیلم علفزار فراستی

اما سکانس اول به عنوان یکی از سه پرونده بازپرس (با بازی کنترل شده و ماهرانه پژمان جمشیدی که تمام تحقیرهای ناشی از تفکرات جزمی اهالی سینمای ایران را به سخره می گیرد) معنایی استعاری و مضمونی دارد. ارتباط با کلیت فیلم. مانند دو مورد دیگر، در اینجا نیز فردی که فکر می‌کند به طبیعی‌ترین شکلی که می‌توان تصور کرد به دنبال یک زندگی عادی است، با عواقب سنگینی از سوی یک موجود خارجی مواجه می‌شود. که ربطی به اقدام اولیه او ندارد.

در مورد اول، پسربچه ای که در کوچه پشت بام خانه اش در حال تماشای این اتفاق عجیب است، در پوچ ترین توالی حوادثی که می توان تصور کرد، ناگهان توسط یک افسر پلیس کشته می شود. البته اکنون و در بهمن 1401، تماشای این نوزادکشی رسمی در ابتدای فیلم، وزن و مفهومی متفاوت با آنچه دانش در نگارش فیلمنامه تصور می کرد، دارد، اما اگر به خود متن و نظم درونی آن بپردازیم، متوجه خواهیم شد. یک سند روشن از دیدگاه فیلمساز. که هیچ بهانه خاصی برای قربانی شدن در گورستان زندگی طبیعی لازم نیست. کافی است فرزند کنجکاو باشید. مشغول دیدن کوچه ای که در آن زندگی می کنید.

مورد دوم و محوریت دراماتیک فیلم، داستان دعوا و سپس تجاوز جنسی در باغ، ارتباطی اساسی با این ایده مضمون دارد. هم در داستان واقعی و هم در نسخه بازسازی شده آن در علفراز، پس زمینه شکل گیری تراژدی اصلی دورهمی و تفریح دوستانه چند زن و مرد در فضای خصوصی شان است. اقدامی ساده، طبیعی و بی خطر در برخورد با اندیشه های متحجرانه ای که مغز برخی متجاوزان سطح پایین را پر کرده بود، بهانه ای برای وقوع یک فاجعه تمام عیار می شود. اشاره برخی مراجع وقت به تقصیر خود قربانیان در داستان اصلی و توسل متجاوزان به توجیهات پذیرفته شده توسط ذهنیت سنتی برای شستن گناه خود در نسخه علمی، این تقابل بین ساده ترین جلوه ها است. زندگی طبیعی و قرائت رسمی از مجاز و مطلوب به عنوان مبنایی برای پیدایش آن نشان دهنده یک رفتار نابهنجار (حمله گروهی پسران یک خانواده سنتی به مهمانی گروهی از طبقه متوسط و مرفه است. جوانان). هنگامی که شما به طور سیستماتیک درگیر جنگ صادقانه لذت جویی می شوید، انفجار میل طبیعی انسان به شکل رفتار تهاجمی در انتظار شما خواهد بود.

داستان فیلم علفزار نی نی سایت
داستان فیلم علفزار نی نی سایت

بارزترین مظاهر رویکرد انتقادی فرهنگی و سیاسی معرفت نیز در رابطه با این مورد اصلی مشهود است. موضوع حساس پرونده که تجاوز جنسی است از یک سو به موضوع آشنای «آبروی» و همه سرکوب های ناشی از آن در برخورد با حجاب سنتی ایرانی گره خورده است، از سوی دیگر حضور شهردار شهر ساختگی (با بازی بد و اغراق آمیز فرخ نعمتی) و درگیری دختر و دامادش. (حضور ترلان پروانه و یسنا میرتهماسب در نقش هایشان وحدت تیم بازیگری فیلم را به هم می زند) در این مورد استعاره ای آشنا از فساد سیستماتیک موجود در مدل ژانر برای مخاطب ایرانی ایجاد می کند.

البته فیلمساز در نهایت مجبور می شود در هر دو مورد تا حدودی از موضع صریح خود عقب نشینی کند… یکی در صحنه اضافی و غیرضروری گفتگوی مذهبی و سنتی همسر شهردار (به عنوان یکی از بزرگترین جلوه های اعصاب- شکستن تزویر نمایندگان نظام در فیلم) با سارا; که قصد دارد سطحی باورنکردنی از حساسیت انسانی را به شخصیت منفور مخاطب القا کند. و به این ترتیب عملاً شجاعت قربانی و ایستادگی او برای مبارزه با فساد نظام و تحجر جامعه را دست کم می گیرد. و یک کپشن احمقانه و خنده دار دیگر در پایان؛ که سعی دارد بار مسئولیت را از دوش کل نظام بردارد و ماجرا را به خطای انسانی تقلیل دهد!

اما جزئی ترین و کم اهمیت ترین مورد فیلم که می توان آن را با اضافات بیهوده اشتباه گرفت و حتی در خوشبینانه ترین حالت، چند قسمت کمیک بیشتر برای کاهش تلخی فیلم نمی گنجد، اتفاقاً مستقیماً به محوریت مربوط می شود. موضوع موضوعی فیلم البته؛ اجرای عالی صدف اسپهبدی با آن هیکل بدنی و لحن و صدا و طرز بیان کلام فوق العاده خنده دار است وقتی در کنار دیالوگ نویسی عمدی کمیک دانشی (یادآور فیلم های سعید راوشیت) قرار می گیرد. سکانس هایی که در وهله اول با محوریت فریبا و محسن (مهدی زمین پرداز) ارتباطی به بدنه اصلی روایت ندارند. اما اگر با دقت بیشتری نگاه کنیم، گذشته ممنوعه و آینده نامعلوم دختر معصوم این دو شخصیت، همان حقیقتی را به ما یادآوری می کند که دو مورد دیگر فیلم در خود داشتند.

هر گروه از شخصیت های علفزار به یکی از سه طبقه اجتماعی آشنا تعلق دارند. با فرض اینکه چیزی از طبقه متوسط (!) باقی مانده باشد، خانواده سارا متعلق به این طبقه است و شهردار و خانواده اش نماینده صاحبان پول و قدرت در نظام سیاسی اجتماعی امروز ایران هستند. اما فریبا و محسن نمایندگان ضعیف ترین طبقه جامعه هستند. بر خلاف شرورهای فیلم، آنها حتی سعی نمی کنند یک توجیه محکمه پسند پیش بازپرس بگذارند! آنها با صداقت رهایی بخش در مورد اقدامات مشکل ساز خود صحبت می کنند و ابتکار عمل را برای پذیرش مجازات به دست می گیرند – حتی اگر توانایی مالی یا پرداخت آن را نداشته باشند. علیرغم این تفاوت، مانند دو مورد دیگر فیلم، اینجا هم طبیعی ترین اقدام دو نفر در تماس با نمایندگان نظام، برایشان عاقبت غیرمنتظره ای پیدا کرده است. اشاره صریح به ناکارآمدی تشریفات رسمی و قانونی جاری؛ در رابطه با هر قشر از جامعه. اما حضور دختر 10 ساله دو شخصیت، تراژدی داستان را کامل می کند.

متن آخر فیلم علفزار
متن آخر فیلم علفزار

«خب این قانون شما نمی گوید آینده این بچه چه می شود؟»… قربانیان مطمئن قوانین غلط فعلی و اشتباهات مجریان قانون و اولین کسانی که در نتیجه آسیب می بینند. علفزار فرهنگی و اجتماعی کودکان هستند. اگر در مورد اول پسر بیگناهی هنگام تماشای درگیری پلیس و جنایتکار کشته شد و در مورد دوم پسر بیگناه مجبور به تماشای یک فاجعه غیرانسانی شد، در مورد سوم هزینه ناآگاهی زن و مرد و ناکارآمدی نظام در برخورد با حادثه بر دوش یک دختر است. این اتفاق افتاد که او در هیچ کجای دعوای اصلی انتخابی نداشت. در ارتباط با این ایده و کمی قبل از پایان بد فیلم، می توانیم لحظه ای را پیدا کنیم که می تواند پایان واقعی داستان باشد. تنفس گذرا؛ گرفتار در وسط تضاد بین طبیعت انسان و حاکمیت قانون.

لحظه کودکانه معصومیت، کم حرفی و کم حرفی دختر و پسر و مخاطب داستان، گرچه چیزی جز پایانی آشنا برای یک سکانس پرتعلیق به نظر نمی رسد، پتانسیل درخشانی دارد. کاظم دانشی بر خلاف اکثر دقایق راه حل مناسبی را در رویکرد بصری به این صحنه انتخاب نمی کند (قبل از نمایش واقعی شکل گیری رابطه بچه ها بر حضور پریشان و دستان محافظ بزرگترها تاکید می کند) و این باعث می شود به نظر می رسد کل وضعیت لحظه ای زودگذر و بی اهمیت است. آهسته اما با کمی مکث می توان به هدف اولیه این لحظه در متن پی برد. بهانه پیوند دو قسمت جدا از هم روایت; در قالب یک همنشینی کوتاه با آنها، اگرچه از هرج و مرج دیوانه کننده اطرافشان گیج نمی شوند، اما معنای نگاه یکدیگر را می فهمند.

اما پایان فعلی فیلم، نه «باز»، به شدت «ناقص» است. به گونه ای که نه سفر قهرمان را به نتیجه رضایت بخشی می رساند و نه حس موضوعی درستی در رابطه با تجربه سپری شده دارد. در حالی که کارگردانی دراماتیک فیلم مبارزه قهرمان برای رسیدن به عدالت را محکوم به پرداخت هزینه های شخصی سنگین می دانست و با آن صحنه تنهایی شخصیت و تردید او نسبت به تصمیمش، پیرنگ را به پایان طنز (تحقق خواسته) هدایت کرد. و عدم نیاز)، پایان از یک سو با نشان دادن خروج دائم بازپرس از دادسرا، فعلی به رفع نیاز شخصیت می پردازد و از سوی دیگر اشاره ای اجمالی به چگونگی این امر دارد. اتفاق افتاد به عنوان احمقانه در پایان! زیر سایه سنگین ممیزی، تمام کشمکش ها، تردیدها و نگرانی های قهرمان بیهوده جلوه می کند! او فراموش کرده بود که مسئولان کشورش فساد را تحمل نمی کنند، حتی اگر محدود باشد! دادستان «به دلیل تلاش برای تغییر مسیر پرونده و تبانی با شهردار» از سمت خود برکنار می شود و ناگفته نماند که خود شهردار نیز پاسخگوی اقدامات زشت و ناشایست خود خواهد بود! در اصل می شد نام فیلم را از «میادو» به «گلستان» تغییر داد!

این مطلب چقدر براتون مفید بود؟

مجله نوبل

سایت مجله نوبل یک سایت خبری و فرهنگی است که در زمینه‌های مختلفی از جمله تکنولوژی، فیلم و سینما، مد و استایل، سبک زندگی و ... فعالیت می‌کند. در این سایت شما می‌توانید به آخرین اخبار و گزارش‌ها در این حوزه‌ها دسترسی پیدا کنید و همچنین مقالات، نقد و بررسی فیلم‌ها، محصولات تکنولوژی و مد را مطالعه کنید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا