نقد فیلم منو | نقد و بررسی فیلم The Menu 2022
در این مقاله با نقد فیلم منو همراه شما خواهیم بود، چه از اجرای کنایه آمیز نیکلاس هولت استفاده کند و چه مخاطب را با نگاه نافذ ریف فینز جذب کند، منو خالی از نکات مثبت نیست. اما در کل لقمه ای از دهانش می گیرد. در ادامه با مجله نوبل همراه باشید.
منو شبیه یکی از آن رستوران های بسیار گران است. وارد سالن میشوید، شکوه آن را میبینید، سطح بهداشت را تحت تأثیر قرار میدهید و با توجه به ظاهر اکثر مشتریان، مطمئن میشوید که به جای دیگری قدم گذاشتهاید. غذا از راه می رسد و از حجم غذا گرفته تا شکل ظرف، همه بر خاص بودن رستوران یا حداقل تلاش کارکنان برای خاص جلوه دادن آن تاکید می کنند.
بعد از خوردن آن غذا، به احتمال زیاد زندگی شما تغییر نکرده است. خوش بینانه، اگر درست و حساب شده سفارش داده باشید، از غذا لذت برده اید. غذای خوبی است. اما سرمایه گذاری و انرژی صرف شده برای این وعده غذایی از طرف شما فراتر از “خوب” بود. در و دیوار مجلل و عطر پیچیده در محیط خبر از غذا را فراتر از «خوب» می داد. البته از «خوب بودن» صحبت نخواهید کرد. آنقدر درصد قابل توجهی از موجودی حسابتان را خرج این غذا کرده اید که حتی جرأت نمی کنید به دیگران درباره «خوب بودن» آن بگویید. بنابراین، با تمرکز بر جالب ترین نکات در مورد رستوران برای ماه ها، خاطره ای فراموش نشدنی از یک ناهار خارق العاده ایجاد خواهید کرد.
تفاوت بین آنچه که The Menu در واقع به دست آورد و آنچه تیم سازنده تصور می کرد بسیار شبیه به تفاوت بین غذای خوب و این خاطره است. اما چرا بزرگ بودن فیلم از دید کارگردان روی تجربه ما تأثیر می گذارد؟ چطور ممکن است یک فیلمساز حتی بدون اینکه متوجه باشد آنقدر به فیلمش وسواس پیدا کند که شانس تماشاگر را برای لذت بردن از آن تا حدودی کاهش دهد؟
داستان مربوط به تنظیمات داستان است. کاری که فیلم منو قسمت قابل توجهی 106 دقیقه را برای آن در نظر گرفته است. داستان از جایی شروع می شود که تایلر با بازی نیکلاس هولت و مارگو با بازی آنیا تیلور جوی با چند نفر ثروتمند سوار قایق می شوند تا به جزیره ای متروک بروند. آنها می خواهند از غذای یک رستوران خاص لذت ببرند. رستورانی که یک سرآشپز بسیار مهم با نقش ریف فاینز در آن غذاهای ویژه ارائه می کند.
به محض پا گذاشتن به جزیره، فیلم با اشاره به چند نکته مخاطب را برای تجربه ای وحشتناک آماده می کند. از دیالوگ های عجیب و غریب گرفته تا سیستم های حفاظتی ویژه. خلاصه از همان ابتدا مشخص است که خوردن انحصاری چند نفر در جزیره ای که فقط سرآشپز و همکارانش در آن زندگی می کنند، در چنین فیلمی با خوش گذرانی شخصیت ها ختم نمی شود. اما مقدمه فیلم بسیار طولانی تر از آن چیزی است که فکر می کنید. مارک میلود به عنوان کارگردان از تنظیمات معمول راضی نیست.
پس از ورود به رستورانی که حتی با دیدن یکی از پوسترهای فیلم می دانیم لوکیشن اصلی آن است، فیلمساز شروع به نمایش انواع جزئیات کنجکاو می کند. از نوع بازی بازیگران گرفته تا نورپردازی محیط و همچنین استفاده عالی از صدا برای ایجاد تنش در چند ثانیه، همگی به رخدادی مهم و تاریک اشاره می کنند که بیننده باید منتظر آن باشد.
بنابراین، اگرچه بسیاری از جزئیات مانند رفتار تایلر با مارگو توانایی جذب مخاطب را در کوتاه مدت دارد، اما مخاطب اساساً دائماً به اتفاق شومی که قرار است رخ دهد فکر می کند. هر چه مدت انتظار بیشتر باشد، انتظار بیشتر است. همان جا می دانیم که این زمان بدون شک بر دوش صحنه های دوم و سوم فیلمنامه سنگین خواهد بود. زیرا تنها راه لذت بردن مخاطب از اولین بازی در فیلمی مانند من این است که در واقع روی ادامه داستان حساب باز کند.
آیا انتظارات مخاطب برآورده می شود؟ هم بله و هم نه. فیلم منو داستانی متفکرانه دارد که می خواهد به بسیاری از مردم امروز از زاویه ای معنادار نگاه کند. اما فیلم به هیچ وجه به پایان نمی رسد و این بزرگترین نقصی است که منو از تبدیل شدن به یک فیلم عالی جلوگیری می کند.
وقتی به اولین نقطه عطف در The Menu رسیدم، آنچه انتظار داشتم اتفاق افتاد. منظورم این نیست که دقیقاً پیش بینی کرده بودم که در آن سکانس چه اتفاقی می افتد. اما از همان دقایق اول تا لحظه ای که بالاخره زمان وقوع این نوع اتفاقات فرا رسید، تقریباً می دانستم که چنین اتفاقی قرار است شرایط بیرونی را کنار بگذارد و سیاهی حضور در رستوران را نشان دهد. از آن به بعد، طبق همان وعده های غیرمستقیم فیلم، می خواستم اثری را ببینم که مدام حقایق تکان دهنده تری را در مورد اوضاع برملا کند و به اصل این سیاهی برسد.
فیلمی که جلوی چشمم پخش شد اصلا اینجوری نبود. آیا می توان این داستان سرایی را معنادار دانست؟ آره. داستان درباره دروغ هایی است که انباشته می شود و مثلاً زندگی برخی افراد را موفق می کند. آیا شخصیت ها می توانند نقش نمادین خود را در این روایت ایفا کنند؟ کم و بیش، تقریبا. اکثر آنها تیپ هایی هستند که به لطف نقش آفرینی خوب بازیگرانی مانند هولت که به خوبی روی نوع خاصی از رفتار تمرکز می کند، توجه بیننده را به خود جلب می کنند. با این حال، اثر به هیچ یک از هنرمندان فرصت بی نظیری برای درخشش نمی دهد.
با همه اینها، حتی تاریک ترین و تاریک ترین سکانس های منو در بهترین حالت فقط به اندازه تخیلاتی است که در پنج دقیقه اول فیلم در ذهن شما شکل می گیرد. در نتیجه، مخاطبی که در 30 دقیقه اول مشغول توجه به جزئیات و تلاش برای یافتن هر چه بیشتر نشانه ها بود، احتمالا تا حدودی ناامید خواهد شد. منو پر از جزئیاتی است که فیلم در نهایت از آن استفاده خاصی نمی کند. پر از اسلحه های چخوف آویزان به دیوار، که هیچ کس حتی یک بار هم سعی نمی کند به آن شلیک کند.
اگر هدف گذاری فیلم واضح و بدون پراکندگی بود این ضعف چندان محسوس نبود. اما همانطور که گفتم منو بیشتر کار را نصف و نیمه انجام می دهد. مشکل عدم تمرکز فیلم بر خلاف موارد قبلی ارتباط مستقیمی با برآورده نشدن انتظارات مخاطب ندارد. چون بیشتر به این مربوط می شود که خود فیلم در موقعیت های مختلف انتظارات متفاوتی از مخاطب دارد.
از یک طرف، منو می خواهد ترسناک باشد. بنابراین مخاطب حق دارد بپرسد که چرا هیچ یک از شخصیت های اثر هرگز آنقدر مهم نبوده اند که او نگران آنها باشد. فیلم آنقدر مجذوب موقعیت جمعی است که در بسیاری از دقایق تقریباً غیرممکن است بگوییم که شخصیت اصلی دارد. اما بر خلاف فیلمی مانند مثلث غم، هرگز جدیت لازم برای تمرکز کامل روی این تجربه جمعی را ندارد. هرگز هدف اصلی مانند انشعاب به نمادگرایی ندارد.
ناگهان، سازندگان با تاکید بر شانس فرار مارگوت، از مخاطب می خواهند که او را به عنوان یک قهرمان کامل بپذیرد. برای حمایت از او در هنگام تلاش برای فرار. شخصیتی که تا به حال در ابتدا به عنوان “شخصیت غیر ثروتمند و سختگیر” معرفی می شد و خاطره ای تلخ را برای سرآشپز تعریف می کرد، فراری می شود و سعی می کند چاقو نخورد. اگرچه این وضعیت به خودی خود دلهره آور به نظر می رسد، اما ما آنقدر به او اهمیت نمی دهیم که بیش از حد نگران سرنوشتش باشیم. چون آنقدر او را نشناختیم که به او اهمیت بدهیم.
عناصری مانند هوشمندی روش فرار ارین از نقاط قوت کار است. با توجه به تصویر قدیمی، او تصمیم می گیرد ذهن آشپز خسته جهان را به روزهای فراموش شده و ساده تر ببرد، روشی برای فرار که در منطق روایی اثر می گنجد. وقتی او سالن را ترک می کند، اشاره کوتاه همسر مرد ثروتمند به او واقعاً عمیق به نظر می رسد. از آنجا که زن اکنون به خوبی می داند که بین مارگو/ارین و شوهرش چه اتفاقی افتاده است، اما با اعتراف به اینکه همه در رستوران مستحق مجازات هستند، دختر جوان را به بیرون هدایت می کند.
در عین حال تصمیماتی در فیلمنامه وجود دارد که به لحن و تاثیر فیلم لطمه می زند. در جایگاه فیلمی که به وضوح در چند قسمت از روایت هیجان انگیز استفاده می کند، در یک قسمت می خواهد به شخصیت ها امید کاذب بدهد و به طرز عجیبی خروج یک شخصیت از جزیره را یکی از مهم ترین اتفاقات داستان می داند. چندین بار تاکید کرد که نقشه سرآشپز آنقدر دقیق و کامل است که فرار از جزیره برای کسی غیرممکن است. این تاکید بی دلیل بر عدم امکان فرار از جزیره به میل خود، تنش و دلهره را به میزان قابل توجهی کاهش می دهد.
سرآشپز دور آشپزخانه را می چرخاند و به مارگو می گوید که همه می میرند و سپس پیام را به همه می رساند. در نتیجه حتی در طول 45 ثانیه ای که مثلاً مردم به امید فرار می دوند، بیننده فکر نمی کند که فرصتی برای فرار دارند. بنابراین این فکر که «وای وای حالا آشپزها به فلان شخصیت می رسند» هرگز بیننده را به اکران نزدیک نمی کند. چون می داند که آشپزها به آن شخصیت می رسند.
نمونه دیگری از سردرگمی داستان و گم شدن بین اهداف مختلف را می توان در حمله دستیار آشپز به مارگو مشاهده کرد. مخاطب باید باور کند که فردی که مانند همه اعضای این تیم آشپزی به پوچی مطلق رسیده است و آمادگی کامل برای کشتن و مرگ در عرض چند ساعت را دارد، با عصبانیت و بی حوصلگی شخصی به مارگو حمله می کند تا از تبدیل شدن او به دستیار جدید جلوگیری کند. . بدون حتی یک ثانیه از فیلم به طور ملموس بر اهمیت جنون آمیز “دستیار بودن” برای او تاکید می کند.
وقتی آنیا تیلور جوی روی یک قایق نشسته و آن چیزبرگر خوب را گاز میگیرد، The Menu به یک ساعت یکبار مصرف تبدیل میشود. همچنین نقد فیلم مخلوقات خدا و نقد فیلم امیلی را نیز مطالعه کنید.
شاید فقط باید مراقب بود که حافظه آن را درست و بدون اغراق تعریف کنیم. در غیر این صورت، شخص دیگری باید متنی بنویسد تا با تأکید بر کاستی ها و ضعف های غیرقابل انکار، نگاه واقعی تری نسبت به توصیف های اغراق آمیز ارائه دهد. چیزبرگر نیازی به مخلوط کردن با پودر 173 گیاه از نقاط مختلف جهان ندارد تا قابل قبول باشد.
منبع: rottentomatoes
من عاشق این فیلم بودم و برام مهم نیست بعضیا میگن بده یا بی کیفیت و ضعیف ساخته شده ا نظر من فوق العاده بود و غذای مرغه دودی فرانسوی و چیزبرگرش معرکه و خوشمزه به نظر می رسید خلاصه فیلمش حرف نداشت ?